وقتي بچه بودم دوتا آرزوي طلايي داشتم:
اول اينكه روزنه اي پيدا كنم كه از درون آن بتوانم صورت خورشيد را ببينم بي آنكه خورشيد من را ببيند .
دوم اينكه در چله زمستان و در يخبندان, بتوانم حوضچه آبي را در كوچه پيدا بكنم كه ننه سرما يادش رفته باشد كه آنرا هم مثل بقيه آبها منجمد كند .
همين.